شیطنتهای تو، کم آوردنهای من
دختر نازم. با اینکه عشق میکنم میبینم سالمی و شیطنت میکنی اما گاهی از لج بازیهات کم میارم. دوست نداشتم به این زودی کم بیارم. دیگه اصلا به حرفام گوش نمیکنی. روزی ده دست لباس عوض میکنی، کثیف میکنی و من میشورم. اسباب بازیهاتو پخش میکنی و من جمع میکنم. کاش خیلی حساس نبودم. اما برام مهمه هرچی کجا باشه. تا 5 صبح که باید جمعشون کنم زودتر پیدا بشن. تایمهای دیگه هم که بیدارم شما هم بیداری و حواسم پرت میشه و همش یه چیزی رو جا میذارم. شاید بخاطر اینه که مسوولیت بیرون رفتن هرسه تامون با منه. اینکه جز من و شما،بابایی هم امروز چی بپوشه و چی بخوره و چی ببره با منه. میدونی یه کم خسته شدم.. من!!! من!!! فکرشو بکن.. از طرفی هم دلم بحالت میسوزه که چرا ...